دلسادلسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

دلسا بهترین برا مامان و بابا

هفت ماه شد ماهرروز شاکرتر از روزهای گذشته

مامان جون این روزا روزای سردیه همش برف همش سرما من وتو با هم تو خونه حبس شدی م حتی چند هفته ای میشه که خونه بابابزرگت نرفتیم انشاله هوا گرم میشه از خونه بزنیم بیرون     بالاخره هوا گرم شد............باهم رفتیم خونه بابا بزرگت.هوا حسابی گرم بود پیش از ظهر با منو تو بابا رفتیم بیرون وتو برفا کلی عکس  گرفتیم                                                    &...
20 اسفند 1392

ماه هشتم

    عزیزم الان خودت میتونی براحتی بشینی البته خیلی وقته ولی الان کنترلش دستت اومده     ه   میتونی سینه خیز بری کل خونه بریزی به هم         دایی وحید یه تاب موزیکالی برات خریده که تو ازش خیلی خوشت میاد و وقتی توش تابت میدم کلی قهقه میزنی         وقتی میزارمت تو تاب کلی میخندی منم برات این شعرو میخونم توهم قند تو دلت اب میشه تاب تاب عباسی/ خدا منو نندازی/اگه منو بندازی / دلسا دیگه نمیاد تاب بازی/دلی نمیاد تاب بازی................  البته بابای بیشتر باهات تاب بازی میکنه.......... >   ...
20 اسفند 1392

روزهای شیرین چهار ماهگی دلسا خانم

عزیز مامان 17 مهر بود که عازم مشهد شدیم تو رو مطابق نظری که داشتم به پابوس امام رضا بردیم که شاکر خداوند باشیم که چنین فرشته ای به ما داده سفر به مشهد هم مثل سفر به شمال خیلی بهمون خوش گذشت چون دخمل گلی دارم که مامان وبابا اذیت نمیکنه  فدای دختر فهیمم.   بعد از اینکه از مشهد اومدیم نوبت به واکسنت رسید بازم اینجا خانمی خودتو نشون دادی و اذیت نکردی ، البته کمی تب داشتنی ولی انقدر زیاد نبود که اذیت بشی   عکس از چهار ماهگی دخمل گلم             اینم عکس با دختر خاله جونت متینا شیطون          دختر نز نازی مامان اواسط چها...
18 اسفند 1392

سلام به روی ماهت

              19 خرداد92 زاد روز دلسا جون                                                      تولدت مبارک عزیزم                               &n...
17 اسفند 1392

روزای قبل و بعد زایمان

  از میخوام  موقعی بگم که  لحظه شماری میکردیم ببینیمت از اینکه خیلی دختر خوبی بودی مامانتو اصلا اذیت  نمیکردی مامانی وقتی تو تو وجودم بودی بهترین دوران زندگیم بود بهترین لحظات زندگیم بود،واسه همینه که هر خانم بارداری میبینم میگم خوش به حالت که بارداری...... دخترم قراربود 9 مرداد قدم به این دنیا بزاری ولی خیلی عجول بودی حدود 50روز زودتر بدنیا اومدی یعنی 19 خرداد 92 اومدی و مارو خوشحال کردی هر چند خیلی زود اومدی ما نگرانت بودیم ولی اون سختیها گذشت شدی یه دسته گل قربونت بشم دختر نازم..                       ...
17 اسفند 1392

اولین سرما خوردگی

  اولین بار اواخر سه ماهگیت بود که سرما خوردی ولی خدارو شکر سرماخوردگیت بد نبودخیلی زود خوب شدی        این عکس از موقعی که با بابایی از حموم اومدی دماغت دراومده وخوابت میاد ...
17 اسفند 1392

اولین مسافرت سه نفره

  اولین مسافرت سه نفره به شمال در دو ماهگی دلسا خانم   مرداد ماه با بابای عازم سفر  شمال شدیم هوا خیلی گرم بود منم کلا نگرانت بودم که نکنه گرما زده بشی بیرون زیاد نمیرفتم کلا یه یخ دستم بود وقتی گرمت میشد میزاشتم رو دست وپات...با این وجود بهمون خیلی خوش گذشت.....   هرکس تورو میدید  تعجب میکردن که چطور با این بچه فسقلی اومدیم مسافرت خداروشکر از اون جای که خیلی دختر خوبی بودی  اصلا اذیت نشدی ونشدیم به هممون خوش گذشت مرسی دختر گلم   اولین مسافرت بهمون چسبید   ...
17 اسفند 1392